منتظر

 خانه محرم،غزل امام حسین(ع) تماس  ورود
احوال روزگار
ارسال شده در 5 مهر 1398 توسط رحيم نژاد در بدون موضوع

یا مهدی ادرکنی:
یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر
رفتم شب شعری منِ استاد ندیده

تا این که از این راه شود شعر تَر من
مطلوب دل و دیده ی اصحاب جریده

دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا
داخل شدم و حیرت من گشت عدیده

مردان همگی پاچه ی شلوار تفنگی
زن ها همگی مانتوی پندار دریده

بر بینی شان تیغ عمل خورده و لب ها
بوتاکس شده همچو انار ترکیده

من غرق تفکر شده بودم که به ناگاه
آهو بره ای همچو گل شاخه بریده

با نیّت بد زد به دلم چشمک نابی
گفتم: برو ای شاعره ی خیر ندیده

از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه
گفتم چه شده؟ - حضرت استاد رسیده

آمد به جلو البته بر دوش مریدان
استاد که در نوع خودش بود پدیده

از مرتبه ی زلف، زده طعنه به گوریل
پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده

می شد به یقین گفت که در مملکت شعر
یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده!

القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن
زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده

ترس من از این بود و یقین داشتم این را
کاین عقده بدل میشود آخر به عقیده

از آن طرف محفل یک دفعه به پا خاست
قرتی بچه ای لاغرک و رنگ پریده

مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ
چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده!

بالای تریبون شد و آنگاه چنین خواند:
طرفه غزلی - گرچه خودش گفت: قصیده! -

«ای یار وفا کرده و پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده»

من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی است
پیچید به خود مثل یکی مارگزیده:

گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی!
بر صورت او هم بزنم چند کشیده!

گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!

عباس احمدی
? ☘ ? ☘ ? ☘ ?

2 نظر »
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: طوباي محبت [عضو] 
  • شكوفه لبخند
  • طوباي محبت

5 stars

خخخخخخخ
باحال بود.

1398/08/07 @ 18:43

پاسخ از: رحيم نژاد [عضو] 
  • منتظر

رحيم نژاد

ان شالله همیشه لبتون خندون باشه خواهر.

1398/09/10 @ 15:03


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

#چی شد طلبه شدم
ارسال شده در 25 آبان 1396 توسط رحيم نژاد در بدون موضوع

داشتم برای کنکور اماده می شدم بار اول که کنکور دادم خوب نیاوردم میخواستم از تربیت معلمی اسمم دربیاد البته برا من فرقی نداشت که رتبم خوب بشه یانه فقط میخواستم برم دانشگاه ولی شوهرم گفته بود اگه از تربیت معلمی اسمت در نیاد نمیزارم بری دانشکاه برا همین سفت وسخت نشسته بودم واسه کنکور درس میخوندم،تو امتحانات اخر پیش دانشگاهی ازدواج کرده بودم شاگرد زرنگی بودم ولی امتحانات پیش دانشگاهی رو به زور قبول شدم.یادمه بار اول که میخواستم برم مهمونی خونه پدر شوهرم چادر نداشتم بپوشم چادر دختر داییم رو گرفتم پوشیدم اونم نازک بود ولی دیگه مجبور بودم چون خانواده شوهرم میخواستن چادر بپوشم شوهرم اصرار نداشت چادر بپوشم می گفت فقط حجابتو رعایت کن وکاری که باعث می شه شخصیتت خرد بشه نکن منم به خاطر احترام به خانواده ش چادر پوشیدم ولی با اینکه چادر می پوشیدم ارایش ملایمی هم میکردم لباسای تنگ هم میپوشیدم چون اینجوری عادت کرده بودم حجاب برام معنایی نداشت.

بعدا مادرم یه چادربرام  دوخت که پارچشو از مشهد اورده بودن یادم نیس کی از مشهد اورده بودهر کی اورده بود خدا خیرش بده چون ازاون به بعد زندگی من عوض شدیه جورایی احساس ارامش بهم میداد دیگه چندان ارایش هم نمیکردم وقتی ارایش میکردم که بیرون برم خجالت میکشیدم البته این احساسات دوسه ماه بعداز ازدواج بهم دست میداد ،بااینکه داشتم برا کنکور درس میخوندم اما احساس پوچی میکردم انگاری دلم چیزی دیگه ای میخواست که اروم بشه هدفم معلوم نبود دیگه دانشگاه برام جذاب نبود .

اسم حوزه رو تاحالا از کسی نشنیده بودم اصلا نمیدونستم چه جور جاییه حدودا اواخر اسفند بود که یه اعلامیه از ثبت نام حوزه جلو مصلا دیدم ازاینور واونور پرس وجو کردم یه چیزایی دستگیرم شد طوری دنبال کاراش بودم که برا خودم هم جالب بود نمیدونستم چراانقد مشتاقم بدونم حوزه چه جور جاییه.یه احساس خوش ایندی داشتم حس میکردم یکی داره منو هل میده تو این راه وهرچه هم بهش نزدیک میشم ارامش تمام وجودمو میگیره.

تااینکه تصمیم گرفتم برم ثبت نام کنم،با شوهرم رفتیم،شوهرم موند پشت در من رفتم تو دیدم کسی نیست نگو وقت نماز ظهره همه رفتن نماز یه نفر مونده بود پایین بعد سلام واحوالپرسی شرایط ثبت نام رو ازش پرسیدم یه رمز بهم دادبعد اومدم بیرون باخوشحالی شوهرم که چهره ی خندان منو دید خندید گفت به ارزوت رسیدی؟

دیگه کنکوررو گذاشتم زمین فقط فکرو ذهنم حوزه بود،اون خانم بهم گفته بود اول تحقیق میکنن وهمچنین براساس معدلت مرحله ی اول میگن قبول شدی یانه.اگه قبول بشی ازت مصاحبه میکنن از اونم که قبول شدی میای حوزه،حالا من نشسته بودم تا نتایج مرحله ی اول رو بگن دقیق نمیدونم کی بود ولی وقتی پیام اومد که میای برای مصاحبه داشتم از ذوق سکته میکردم،قبل از اینکه برم مصاحبه بین خودم وخدا یه قرار گذاشتم اینکه تومصاحبه هر چه ازم پرسیدن راستشو بگم حتی اگه از مصاحبه قبول هم نمیشدم چون نمیخواستم بادروغ وارد حوزه بشم.

بالاخره وقت مصاحبه رسید دوتا خانم خوش چهره ونورانی بودن که به دلم نشستن انگاری مادر بودن برامن دلسوز ومهربون یکم استرس داشتم ولی حرفامو از ته دل براشون گفتم وعین واقعیت شاید حرفایی که من میزدم واونا ازم میپرسیدن باعث میشد از مصاحبه رد بشم ولی به همشون راستشو گفتم دروغ رو قاطی حرفام نکردم،از اتاق مصاحبه بیرون اومدم خیلی اروم شده بودم حس میکردم به خدا نزدیک شدم اولین بارم بود حرفام بوی دروغ نمیداد واز ته دل بود خداروشکر کردم، حتی اگه اسمم درنمیومد هم باز من بلد شده بودم چه جوری باید به خدا نزدیک بشم ورضایت خدا تو چه کاراییه.

از مصاحبه هم قبول شدم این لطف خداوند بود که من راه درست را انتخاب کنم وحالا سه ساله که توحوزه دارم درس میخونم البته درس زندگی،زنگی من از این رو به اون روشد مفهوم زندگی رو تو حوزه یاد گرفتم مخصوصا هدف از زندگی رو فهمیدم واین به من امید مضاعف داد اگر مشکلات هم از سرم بریزه باز امید دارم میدونم یکی حواسش بهم هس وبهم کمک میکنه ،خدایا شکرکه این نعمت رو بهم عطا کردی از همه مهم تر  آرامشو نصیبم کردی ،خدایا به حق مادرم فاطمه زهرا این آرامش را به همه عطا کن،الهی آمین.

5 نظر »
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: طوباي محبت [عضو] 
  • شكوفه لبخند
  • طوباي محبت

5 stars

ان شاالله موفق باشی در این مسیر عزیزجانم.

1398/08/07 @ 18:46

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

5 stars

سلام می‌کنم به شما، سلام به شما و محبتی که از آن سرشار هستید. سلام به شما و دلهایی که پر از محبت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. سلام به شما که برای رسیدن عید بزرگ غدیر لحظه شماری می‌کنید.
غدیر یک جریان است و یک فرهنگ است و یک دین و مکتب است و ما باید این را احیا کنیم.
تبلیغ غدیر جزء واجبات است. مثل نماز که می‌خوانیم، اصل دین، ولایت و اصول دین از فروع دین مهمتر است. پیامبر فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ»
یک نکته که در غدیر باید خیلی پررنگ شود برپایی کاروان‌های شادی است.
بیاییدهمه دست به دست هم بدهیم که انشاءالله غدیر امسال با شکوه برگزار شود و در برپایی کاروان¬های شادی در سرتاسر ایران اسلامی، محبت خودمان را به مولا علی(ع) نشان بدهیم.
یا علی

1398/04/30 @ 08:43

پاسخ از: رحيم نژاد [عضو] 
  • منتظر

رحيم نژاد

سلام علیکم
ممنون از حضور سبزتان

1398/07/06 @ 12:19

نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

اجركم عندالله
اللهم عجل لوليك الفرج

http://zamhareer.kowsarblog.ir/

1397/08/11 @ 18:34

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

9 دی، در ایران بود ولی پایه های کاخ سفید در مکان و کاخ سبز معاویه در زمان را لرزاند.

1396/10/13 @ 09:26


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آخرین مطالب

  • احوال روزگار
  • #چی شد طلبه شدم

آخرین نظرات

  • رحيم نژاد  
    • منتظر
    در احوال روزگار
  • طوباي محبت  
    • شكوفه لبخند
    • طوباي محبت
    در #چی شد طلبه شدم
  • طوباي محبت  
    • شكوفه لبخند
    • طوباي محبت
    در احوال روزگار
  • رحيم نژاد  
    • منتظر
    در #چی شد طلبه شدم
  • عابدی  
    • زینبیه ایوان
    در #چی شد طلبه شدم
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در #چی شد طلبه شدم
  • عابدی  
    • زینبیه ایوان
    در #چی شد طلبه شدم

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

منتظر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان